سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 

 کودکی - امام حسین(ع)

کودکی

یکشنبه 86 اسفند 5 ساعت 1:2 صبح
درد و دل چند کودک با خدا .
ــ خدای عزیز توی کلاسای دینی یکشنبه ها به ما گفتن که تو چیکار میکنی . کی جای تو کار میکنه وقتی تو میری مرخصی ؟
ــ خدای عزیز می خوام تو جشن هالوین لباس شیطون بپوشم ؛ از نظر تو اشکالی نداره ؟
ــ خدای عزیز آیا تو واقعا نامرئی هستی یا این فقط یک شوخی است ؟
ــ خدای عزیز چرا به جای اینکه بذاری مردم بمیرن و مجبور بشی که آدمای تازه دیگه ای بسازی همین آدمایی رو که وجود دارن نیگه نمی داری ؟
ــ خدای عزیز آیا تو خدای حیوونا هستی یا خدای اونا یکی دیگه ست ؟
ــ خدای عزیز اگه واقعا منظورت اینه که باید با دیگران همون کاری رو کرد که اونا با تو میکنن ؛ پس من باید حساب برادرم رو برسم !
ــ خدای عزیز من امریکایی هستم تو کجایی هستی ؟
ــ خدای عزیز به خاطر برادر کوچیکم متشکرم ولی من دعا کرده بودم که یه توله سگ داشته باشم !
ــ برادر من راجع به تولد بچه ها باهام حرف زده ولی به نظرم جور در نمیاد !
ــ اگه روز یکشنبه توی کلیسا رو نگاه کنی بهت کفشای نوام رو نشون میدم .
خدایا! امروز رفتم کفش خریدم....کی میای تو کلیسا منم بیام.؟کفشارو بزارم دمه در ببینی ؟
خدایا! میشه بگی وقتی میری یکشنبه ها تعطیلات کی میاد جات وای میسه که دعاهای منو بشنوه؟
خدایا! زورت میرسه مچه دسته بابامو بخوابونی؟
خدایا!میشه قدمو بلند کنی میخوام دوچرخه سوار بشم اخه
خدایا! اگه بگم دوتا دعا دارم مثل بابام منو میزنی؟بابامو مهربون کن...همش منو میزنه...
نزنیشا.....
- خدایا فکرکنم قابیل نمی تونست هابیلو بکشه اگه اطاقشون رو جدا میکردی برای من و برادرم که اینکار مؤثر بود
ــ و بالاخره یک جمله محشر از کودکی به نام چارلی : خدای عزیز تو چطور تونستی که بدونی خدا هستی ؟


نوشته شده توسط : سالار شهید

نظرات ديگران [ نظر]